شاعر چشمان تو

ساخت وبلاگ

زمین، از دور، شبیهِ ویروسِ کروناست اما به جای تاج، قارچ های انفجار دارد؛ انفجارها زمین را بغل کرده اند، آتشفشان ها خاموش اند اما چاشنی بمب ها، روشن. 1401 B 8 -هومن ربیعی-

شاعر چشمان تو...
ما را در سایت شاعر چشمان تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoomanrabie بازدید : 59 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 17:36

سکوت کر کننده بود،صدا به سخن آمداما هیچکس راشنوایی نبود؛بر ردّپاهای دیشببرفی سنگین باریده،از کجا آمدیم؟راهی نبود؛آسمان سربیآفتاب را بلعیده،چه وقت روز؟جهت نامعلوم؛این کیبورد هم یخ زدهامواج ماهواره یخ زده،روشن است که چیزی برای روشن کردن نیستروشن تر از برف مگر چیزی هستهمین برفی که ردّپای تو را فرو پوشانده،روشن تر از روی تو مگر چیزی هستآتشی که برای روشن کردن نیست؛وقتی سکوت کر کننده باشدباید با خودت حرف بزنیآنقدر با خودت حرف بزن تا،تا اینکه دیوانه شوی، دقیقاً،دیوانگی بهتر از کر شدنو کر شدن بهتر از مرگ،هر چیزی بهتر از مرگحتی زندگی؛اگر این کیبورد یخ نزده بوداگر امواج ماهواره یخ نزده بودنداگراگر تو گم نشده بودی،چرا گم شدی؟گمت کردم!نه گم شدی؛تو با همان نگاه آخر گم شدیتو از اول هم به نگاه اول اعتقاد نداشتی،لعنتی تو به هیچ چیز اعتقاد نداشتی،لعنتی لعنتیتو فقط یک لغتی؛یه اسمی که من روت گذاشتم امیدطلسمی که عمری نداشتم امیدچه کابوس گنگی سراغم اومدکه ظلمت سراغ چراغم اومدمیخواستم دیگه ترک دنیا کنمکه هرچی نوشتم رو حاشا کنمغزلخون که پای دیوارا میخوندیه شب کوچ کرد و صداشم نموندبگو هر کی زودتر برِه بُرده، تاهمه صف ببندن کجا تا کجا؛از کجا آمدیم؟بر ردّپاهای دیشببرفی سنگین باریدهو سکوت کر کننده...باید با تو حرف بزنمباید سعی کنم بیدار بمانممن باید دوباره تو را پیدا کند.ه.ربهمن 1401 شاعر چشمان تو...
ما را در سایت شاعر چشمان تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoomanrabie بازدید : 61 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 17:36

آخرش جایی این راهبه ابتدای خودش میرسد،تمامِ خستگیها تمام وخوابی تمام خواهد شد؛آخرش امیدوار و بیدار،به دامنه ها دل میبندی،هوای قله را هواداربرای دم و باز دمی...مقیمِ هیچ قله ای نباش!زشتیِ هیچ چیز از دور پیدا نیستدرونش چیست، از نزدیک!؟بیا نزدیکتر،در سکوتی روبرو،تا صدایی نیآزارد هوا را!مشتت را بگشا!این یک شعرِ خاموش است،بگیر و با خود به دامنه ها برگردان!بگو چه خوابِ قشنگی بود آنجا،زیباییِ همیشگیِ بی خوابی ها!بگو چه بیداریِ بزرگی بود آنجا،از رنجی که پوچ را پروانه میکنداین خاک سرد را کاشانه میکند...نگاهت را به نور باران رنگ ها میدوزم،افسانه ها را فرابخوان بر این پرده،بیا معلق ترین پل رابین اورست و آکونکا ببندیم!مثل اینکه نمیخواهی از میانِمیدان های شلوغیا آنها که دودِ بیشتر دارند از ردّ تانک ها،مثل اینکه نمیخواهی از میانِواقعیت گذر کنی، ها؟عجب مسافری هستی!!آخرش این راهبه ابتدای خودش پشت میکند واز لبه کهکشان پرت میشوی پائین یا بالا... حالا!بیا، نزدیکتر بیاببین، من نیستم!تو اینجا تنها هستی.ه.رخرداد 1401 شاعر چشمان تو...
ما را در سایت شاعر چشمان تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoomanrabie بازدید : 68 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 17:42

تتو کن روی دستت اون نگاهِ آتشینت روکه تا یادت نره روزای سختِ سرزمینت روتتو کن روی دوشت ناشکیبا نقشِ صد خنجربه یادِ زخم هایی که همیشه خوردی از یاورتتو کن کلِ تاریخو رو پیشونیت که تبدارهتوی دنیای سردی که صداقت چوبهِ دارهتتو کن روی سینه اون غمِ بی رحمِ سرکش روکه تا دیوار بگیره هرچه زودتر تِکسِ مرگش روتتو کن اون رفیقی رو که میراثش یه رنگی بودچقد دیر اومدی دنیا، چه حیف! دَورِ زرنگی بودتتو کن اون رفیقی رو که تو عشقِ وطن گم شدهمونکه با همه جونش شریکِ رنجِ مردم شدتتو کن شعرمو شاید با تو زنده بمونه شعرسکوته زندگی انگار، یه مرگِ بی بهونه شعر.ه.رمرداد 1401 شاعر چشمان تو...
ما را در سایت شاعر چشمان تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoomanrabie بازدید : 58 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 17:42

دوست من، بیا کمی روی کلمه "مردم" حساس باشیم. آنکه سرخود ادعا می کند که صدای مردم است یا نماینده مردم است، در نهایت، حتی با نیّتِ مثبت، باعث و بانی نتایج منفی و مخرب خواهد شد."ملت" به صورت طبیعی، صدایش را خود انتخاب می کند، نه اینکه شخصی خودش ادعای صدایی کند؛ تازه اگر بتوانیم این مفهومِ بی شکل یا اسفنجی را یک کلِ واحد و همصدا تلقی کنیم.سیاسی بودن یک فضیلت است و نشان از درک اصالت وجود انسانی دارد، اما پا برهنه پریدن وسطِ سیاست، متضاد آن است. با هر نیتِ مثبت و هر نوع دردآگاهی یا وطن دوستی، بدون دانش لازم از تاریخ و فرهنگ و علم الاجتماع، و کسب اعتمادِ مردم، دخالت در سیاست به فاجعه ختم می گردد.از طرف همه مردم، وکیلِ تام و تمام شدن، سهل نیست، همه تلاش فرهنگ بانان و روشنگران دلاور، در ادوار گوناگون، در همین جهت بوده است که صدای هر انسانی عادلانه شنیده شود، که بیشتر مشکل از همین تکصدائی است.چطور می توانی به خودت اجازه بدهی که بطور خودخوانده صدای مردم یا صدای یک ملت باشی یا فردای یک ملت را بسازی؟ یک نفر چگونه می تواند صدای مردم باشد اِلا اینکه رأی آنها را داشته باشد.این شرایط پارادوکسیکال، هر انسانِ بی پناهی را بر سر یک دوراهیِ تحمیلی قرار می دهد و تعاریفِ جزمی از مفاهیمِ ظاهراً اخلاقی ارائه می کند. شرف، غیرت، تعهد و غیره، به طورِ ابزاری، در جهتی که سرمایه را به خود جذب کنند، به کارگیری می شوند. به نام مردم و به نام ملت، تبلیغات و تحرکاتی که احتمالاً با خوش بینی می توان گفت ممکن است تأمین کننده منافع گروهی از مردم باشد، به تمام مردمِ غافلگیر شده و دردمند، تحمیل می شود، و از طریق عملیات هیپنوتیکِ مدیایی، در مسیر برده سازی افراد، یا به اصطلاح عامیانه، جور کردن گوشت دمِ توپ، ادامه حیات م شاعر چشمان تو...
ما را در سایت شاعر چشمان تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoomanrabie بازدید : 68 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 17:42